نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

دانشگاه شیراز

10.22054/ilt.2024.74353.783

چکیده

حوزه شناخت معلم، به عنوان یک حوزه اصلی در تربیت معلم، به آنچه معلمان فکر میکنند، میدانند و انجام میدهند میپردازد (بورگ، 2003). یکی از موضوعات پیچیدهای که در تحقیقات 50 سال اخیر در مورد شناخت معلم پدیدار شده است، عدم همسویی بین تفکرات و عملکرد معلم است. در این مطالعه، از چارچوب ترکیبی تفسیری انتقادی برای شناسایی عواملی که بین گفتار و رفتار معلم تضاد ایجاد میکنند، استفاده شد. در همین راستا، 12 مطالعه که به مقایسه تفکرات و عملکرد معلمان پرداخته بودند، انتخاب و بررسی شدند. در مرحله بعد، مضامین موجود در این 12 مطالعه شناسایی و با یکدیگر ترکیب شدند که حاصل آن شکل گیری دو استدلال بود. اولین استدلال، منابع شناخت و عملکرد معلمان را در قالب منابع هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و زمینه‌ای توصیف می‌کند. بر اساس نتایج حاصل از این استدلال می توان گفت که تجربیاتی که معلمان به عنوان یادگیرنده در زمان یادگیری زبان خارجی/دوم (انگلیسی)
کسب کرده بودند، بیشترین تأثیر را در شکل دادن تفکرات و تدریس آنها داشت. این تجربیات معلمان، یادگیریهای حرفهای آنها را تحت الشعاع قرار داده و تنها به تفکراتی اجازه ورود میدهند که متناسب با تجارب یادگیری شخصی شان باشد. دومین استدلال بیان می‌کند که عوامل ذاتی مربوط به ساحت تفکر، عوامل شخصی و عوامل زمینه‌ای ایجاد کننده همسویی یا ناهمسویی بین تفکرات و عملکرد معمان هستند. علاوه بر این، از دوگانه انگاری دکارتی (دکارت، 1650-1596) و پدیدارشناسی هرمنوتیک هایدگر (هایدگر، 1976-1889) برای بازتعریف انتقادی دو استدلال پیشین استفاده شد. اگرچه این مفهوم‌سازیِ تفسیری از شناخت معلمان ریشه در دادههای موجود در 12
مطالعه اولیه دارد، اما این مفهوم‌سازیِ به وضوح از آنها فراتر می‌رود و تفسیر جدیدی از قلمرو تفکرات و عملکرد معلمان که عوامل مربوط به بافت آنها را شکل میدهد را ارائه می دهد تا به معلمان اجازه دهد همچون دکارت که می گفت «می اندیشم، پس هستم»، آنها نیز بیاندیشند و همسو با همان اندیشه تدریس نمایند. در پایان مقاله، پیشنهاداتی در خصوص ارتباط نتایج این مطالعه با پژوهش های آتی در زمینه شناخت و تربیت معلمان و سیاست گذاریهای آموزشی ارائه شده است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات